هنردوستی و توجه به امور والای روحی، باعث برتری «انسان» نسبتبه سایر مخلوقات میشود. در این میان، آموزگاران هنر نقشی کلیدی دارند؛ چراکه موجب بالفعلشدن آنچه خداوند در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته است، میشوند.
یکی از دبیران پرسابقۀ آموزشوپرورش که هنرآموزی و تدریس هنر را در همه سالهای خدمتش تاکنون همراه کرده است، که به بهانه سالروز شهادت استاد مطهری و روز معلم گفتگویی با این معلم خوش ذوق محله طلاب میکنیم.
محمد بهزادیانمهر متولد۱۳۵۰ است و ۲۵ سال است که سابقۀ تدریس در آموزشوپرورش را در کارنامه خود دارد. او از سالهای دور وقتی دانشآموز بوده و در ادامه، از تحصیلات و تجربیات هنریاش با ما سخن گفت و دغدغههایش را دربارۀ جوانان و هنر و آنچه باید آموزشوپرورش در این بخش به آن بپردازد، در میان گذاشت.
جریان ویژهای در کار نبود. مثل همه جوانهایی که در آن سال، دیپلم گرفته بودند، من هم تحصیلاتم را در دبیرستان تمام کردم و رسیدم به سدّ کنکور! من در دبیرستان رشتۀ اقتصاد میخواندم. الان فکر میکنم که چنین رشتهای، دستکم به این نام نداشته باشیم.
در رشته تربیتمعلم قبول شدم (سال ۱۳۷۱) و تحصیلات دانشگاهی را در تربیتمعلم شهید بهشتی شهر مشهد آغاز کردم و سپس وارد خدمت در ادارۀ آموزشوپرورش شدم. سال ۷۳ برای درس پرورشی به مدرسههای راهنمایی شهرستان طرقبه اعزام شدم.
مدرکم هم در همین رشته بود؛ فوقدیپلم پرورشی. سال۷۸ به شهر مشهد منتقل شدم و در ناحیۀ ۵ مشغول تدریس شدم. مجدداً در سال ۸۲ در کنکور سراسری شرکت کردم و این نوبت را در مقطع کارشناسی رشته نقاشی در واحد نیشابور دانشگاه فردوسی، تحصیل کردم و کارشناسیام را سال۸۷ دریافت کردم.
بعدازآن در زمینۀ کاریام تغییررشته دادم و از بخش پرورشی به رشته هنر آمدم و این نوبت، معلم هنر در مدارس متوسطه شدم.
من از سال۶۸ بهصورت جدی، مشغول آموزش هنر بودم. در اول کار، خدمت مرحوم استاد موسوی شاگردی خط میکردم. ایشان در صحن انقلاب حرممطهر حجرهای داشتند و در این رشته به من و دیگر علاقهمندان خوشنویسی تعلیم میدادند.
در حقیقت، هنرآموختۀ صحن و سرای امامهشتم (ع) هستم و همین را مایه برکت کارم میدانم. بعداز چند سال تجربهآموزی، ایشان من را به استاد توکلی که در انجمن خوشنویسان هستند، معرفی کردند. آنجا هم چند سال خوشنویسی را در سطوح بالاتر ادامه دادم.
دوست داشتم رشته دانشگاهیام نیز در هنر خوشنویسی باشد که قضای روزگار من را با نقاشی آشنا کرد. آنچنان این هنر وسعت و جاذبه دارد که هیچگاه نتوانستم از آن جدا باشم.
دانشگاه به آدم صرفاً اطلاعات جامع میدهد.آدم را تبدیل به کارشناس هنر میکند، اما هنرمند نه! من خدمت استاد هادی تقیزاده نقاشی یاد گرفتم. شاید مهمترین شانس و خوشاقبالی من در زندگی همین بوده که استادان خوبی در هنر خوشنویسی و نقاشی داشتهام. همه بضاعتی که امروز دارم، محصول آموزههایی است که آن سالها از استادانم کسب کردم.
خط نستعلیق را خدمت استادانم آقایان موسوی و توکلی تجربه کردم. در اولین نوبتی هم که در آزمون انجمن خوشنویسان شرکت کردم، بدون اینکه مراحل پایینتر را امتحان دهم، در بخش عالی شرکت کردم و قبول شدم؛ البته هیچ وقت دنبال مدرکش نرفتم.
باید بگویم که همیشه از نستعلیق که معروف به «عروس خطوط ایرانی» است، لذت بردم و همۀ سالهایی که در آموزشوپرورش، خوشنویسی تدریس کردم هم تاکیدم بر این خط بوده است. روش تدریسم مبتنیبر همان روش استادانم هست.
یادم میآید که استاد موسوی، خوشنویسی را باعلاقه و بهسادگی به ما آموزش میداد. من هم آموزهها و قالب تدریسم را بر همان شیوۀ ساده و مهربانانه استادم بنیان گذاشتم. چون هم خوشنویسی یاد دارم و هم نقاشی، هردو را با هم ادغام میکنم و دانشآموزانم هم بهتر این دو را میآموزند.
من تأکید دارم که خوشنویسی با همان ابزارهای قلمنی و جوهر باشد و نه با ماژیکهایی که تازه آمده است. برای بچهها در مدرسه قلمنی و جوهر مخصوص تهیه کردهایم که کیف و کتاب و لباس فرمشان را در حین آوردن این وسایل به مدرسه سیاه نکنند.
همه بالقوه این استعداد را دارند که خط و نقاشی خوبی داشته باشند، اما میدانید که عملا اینگونه نمیشود. این مسئله مشکلات مختلف و دلایل گوناگونی دارد. شاید یکی، شیوۀ تدریس در مدارس است. مدرسان در مدارس شاید بهاندازۀ کافی مسلط نباشند. اگر مدرسان نقاشی را همپایۀ هم جلو ببرند، دانشآموزان هم رغبت بیشتری خواهند داشت.
خوشنویسی و نقاشی بهترین یادگاریهایی هستند که کلاس هنر میتواند برای همۀ عمر دانشآموزان به آنها اهدا کند. هر دو هنر، پیوندی عمیق با روح سالم و دلِ زیباخواه برقرار میکنند. فراموش نکنیم که خوشنویسی هنر ملی ما ایرانیان است.
بهنظرم خط و نقاشی آرامشبخشترین چیزها هستند. به دانشآموزانم میگویم، وقتی در خواب به جاهای زیبا میرویم و دوست داریم رؤیای خود را برای بقیه بگوییم، بهتر از کلمات، نقاشی است که میتواند آن حسهای خوب و معنوی را بیان کند.
هر اندیشهای را میتوان درقالب خوشنویسی و نقاشی بیان کرد. همانطورکه مقاممعظمرهبری دراینباره فرمودهاند: «ابزارهای هنری بیشک، رساترین، بلیغترین و کاریترین ابزار ابلاغ و تبلیغ پیام هستند.» زبان نقاشی جهانی است و زبان خوشنویسی در حوزه کشورهای اسلامی بیان میشود.
در درس هنر، همه تلاشم را کردم. من نمیخواهم دانشآموزانم تابلونویس و نقاش تابلو بشوند. من معتقدم باید آموزش هنر بهروز شود. باید از المانهای بهکاررفته در خوشنویسی در مبلمان شهری و معماری بنا استفاده کرد تا در زندگی روزمره همیشه جلوی چشم همه باشد.
درباره نقاشی نیز همین اعتقاد را دارم. به دانشآموزانم میگویم، وقتی برگی از درخت میافتد، از آن ایده بگیرید و همان ایده را تبدیل به یک شیء کاربردی و یک طرح جدید کنید. باید از همه دیدهها و سوژهها، ایدههایی تازه برای زندگی خلق کرد.
حوزۀ کار در رشتۀ هنر آنچنان وسیع است که به بخش طراحی صنعتی که دربرگیرندۀ همۀ وسایل زندگی است هم میرسد. چرا ما کپیکار باشیم و چرا نتوانیم برای زندگی روزمره طرحهای نو بدهیم؟ همین را از دانشآموزانم میخواهم و همین را در کلاسهایم دنبال میکنم.
به دانشآموزانم میگویم، همیشه بهگونهای زندگی کنید که بقیه از شما حکایت خوب کنند و نه اینکه شما حکایتگر دیگران باشید. از هنر شروع میکنیم و به موفقیت و ارتقای زندگی میرسیم.
دوست دارم همکارانم آموزههای خودشان را در هنر تقویت کنند. باید همکارانم برای تسلط به مسئله وقت بگذارند. میدانم روزگار مشکلات خودش را دارد، اما شأن معلمی را در بخش تسلط به هنر باید حفظ کرد و البته آنها هم تلاش میکنند.
باید در خاطر داشته باشیم که باقیاتالصالحات معلمان، دانشآموزانی هستند که در فردای زندگیشان افراد موفقی خواهند بود. یادم میآید دانشآموزی را که بیشاز بیست سال قبل در کلاسم بوده، روزی همراه با خانوادهاش در خیابان دیدم. به من گفت وقتی برای سربازمعلمی رفتم، همان آموزههای شما را در کلاسم بیان کردم و موفق بودم. این حس خوب همیشه همراه من هست.
من چندان دنبال شرکت در مسابقهها و مدرکهای مختلف هنری نبودم. همیشه برای دل خودم کار کردم. در اولین دورۀ مسابقات نقاشی دیواری کشور که بههمت خانۀ هنرمندان شهرداری مشهد، چندین سال قبل برگزار شد، رتبۀ دوم را در بخش اجرای هنری به دست آوردم.
چندین نوبت هم با هنرمندان حرفهای سطح شهر نمایشگاه گروهی برگزار کردیم. چندیپیش در نگارخانۀ آرتین نمایشگاه نقاشی داشتم. در این سالها همیشه مطالعۀ هنری را ادامه داده و میدهم. سعی میکنم از رویدادهای روز هنری غافل نباشم. تحصیلات آکادمیکم را هم ادامه دادم. منتظر نوبت دفاع در پایان تحصیلاتم در رشتۀ نقاشی (کارشناسیارشد) هستم. ببینم نوبت دکترا هم میشود یا نه!
نمیدانم چرا در شهر مشهد از رویدادهای هنری بازدیدکنندگان کمی استقبال میکنند. در میان همین افراد کم، گروه بسیار نادری اقدام به خرید آثار هنری میکنند. انگار هنر در این شهر با اینکه سابقۀ دیرینهای در همۀ رشتههای فرهنگی و هنری داشته، امروزه چندان جدی و موردعلاقۀ عموم قرار نگرفته است.
این مطلب جای تأسف دارد. صحنوسرای حرم رضوی، مملو از هنرهای سنتی ما در عالیترین تراز است. هنرمندان دورههای اخیر هم در رشتههای مختلف در شهر مشهد خوب کار کردهاند؛ اما دریغ که هنر را وارد زندگی نمیکنیم.
نمیدانیم که بخش مهمی از کجرویها و مشکلاتی را که نسل امروز دارند، میتوان با هنر حل کرد. اگر هنر را برای نوجوانان و جوانان جدی بگیریم، هویتی مثبت برای آنها خواهیم ساخت و داشتن همین هویت در طول زندگی، فرد را از مخاطرات فراوانی مصون نگه میدارد.
وقتی نمایشگاه نقاشی برگزار میکنیم، خیلی از افراد میآیند و به ما میگویند چقدر تابلوهایتان قشنگ است؛ اما دربرابر کمترین قیمتی که به آنها میگوییم، جواب میشنویم که «گران» است. بعضی حاضرند برای خرید یک قالی که نقش کپیشدهای دارد، مبلغ درخورتوجهی بپردازند؛ اما حاضر به خرید تابلوی اصل نیستند.
خوشبختانه در تهران شاهد فضای بهتری هستیم. برای همین است که هنرمندان حرفهای مشهد هم کعبۀ آرزوهایشان پایتخت است. امیدوارم روزی شهر خودمان پایگاه مناسبی برای هنر و هنرمندان باشد.